سلام، سلامی به گرمی آتش استبداد دینی، و درودی سرد به سردی گورستان اوین، به شما فرزندان وطن مظلوم و نابود شده دیکتاتوران مذهبی،
۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه
زمزمه های مردم و نسل گذشته
ما به ایران بد کردیم،به خود بد کردیم و به نسل آیندهمان و بیش از همه به محمدرضاشاه بد کردیم
ما بد کردیم وقتی در سال ۱۳۵۷ فریاد زدیم آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی، چرا که نه مفهوم روشن و درستی از آزادی در نظر داشتیم و نه مستعمرة کشوری بودیم که بخواهیم استقلال خود را بهدست آوریم و نه میدانستیم جمهوری اسلامی چه نظامی است.
ما بد کردیم که کوچکترین کنجکاوی نکردیم تا ببینیم خمینی در ۱۳۴۲ برای چه علم اعتراض برداشت.
ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی در آن سال با حقوق زنان و با اصلاحات ارضی مخالف بود و با شوراهای ایالتی و ولایتی.
ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی درباره «احیاء کاپیتولاسیون» دروغ میگفت و هم عوام را فریب میداد و هم روشنفکران را.
ما چه روستایی و چه فرنگرفته بد کردیم بی آنکه «ولایت فقیه» او را بخوانیم یا بپرسیم که در آن چه نوشته است، بهاصرار، چشمان خود را فریب دادیم تا عکس او را در ماه ببینی
آن روستایی بیرون آمده از نظام بردهداری «ارباب و رعیتی» و عشایر آزادشده از ظلم «خان» در دوران محمدرضاشاه پهلوی بد کردند که فریاد زدند «مرگ بر شاه» اما روستازادة همولایتی من که مهندسیاش را از «دانشگاه آریامهر» گرفت با تکرار این شعار بدتر کرد.
آن حقوقدان سرشناس مراغهای بد کرد که گفت و نوشت، با درآمد یک روز نفت ایران میشود چند بار دور زمین را با اسکناسهای ۵تومانی دور زد و اینهمه را «شاه» از ملت میدزدد.
ما بد کردیم که به دروغ گفتیم و نوشتیم در ایران بیش از ۱۰۰هزار زندانی سیاسی داریم.
بد کردیم که به دروغ گفتیم و نوشتیم «صمد بهرنگی» را «ساواک» کشت و نگفتیم شنا بلد نبود، غرق شد.
ما بد کردیم که گفتیم «شاه» خونخوار است، جلاد است، یزید زمان است اما در آن روزها نخواستیم بدانیم محمدرضاشاه پهلوی برای ماندن در سلطنت حاضر نیست خون حتی یک ایرانی ریخته شود.
ما که از دانشگاههای ساخته شده در زمان «پهلویها» فارغالتحصیل شده بودیم بد کردیم ادعای خمینی را باور کردیم که «این پدر و پسر دشمن علم بودند، دشمن دانش و ترقی بودند
آن استاد «سیاست بینالملل» و «کارشناس» امور نفتی بد کردند که در همصدا شدن با خمینی و «مسکو» گفتند «شاه نوکر شرکتهای نفتی» است اما میدانستند و نگفتند محمدرضاشاه پهلوی در ستیز با شرکتهای نفتی برای منافع ملی ایران است که هدف توفان انقلاب قرار گرفته است.
آن «استاد جامعهشناس» و «استاد اقتصاد» بد کردند که به طمع وکالت و صدارت در جمهوری اسلامی خمینی، که در راه بود به دروغ گفتند و نوشتند، ایرانیها در دوران «شاه» روز بهروز فقیرتر شدهاند اما به این پرسش پاسخ نداند که اگر چنین است، چرا هیچیک از شعارهای انقلابی خواستهای اقتصادی نیست؟
ما بد کردیم که تحول جامعة ایرانی از جامعهای روستایی به جامعهای شهرنشین را در همصدایی با خمینی «اجرای دستور استعمار برای نابودی ملت مسلمان ایران» خواندیم و نوشتیم، و نگفتیم و ننوشتیم در دوران «پهلویها»ست که ایران و ایرانی «معاصر» و همراه با بخش در حال پیشرفت جهان شده است.
ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم و نوشتیم «این انقلاب سفید و کذا ایران را ذلیل و ویران کرد».
بد کردیم که میدانستیم «سپاه دانش» بسیار مفید است، «سپاه بهداشت» و «سپاه ترویج و آبادانی» نیز، اما نگفتیم.
ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم «این برنامه تنظیم خانواده هم یک توطئهای است برای آنکه نفوس مسلمین را کاهش بدهند».
آن زن و دختر ایرانی که در دوران «پهلویها» از کنیزی دوران «قاجار» و سلطة آخوند بهدر آمدند و قانوناً بهعنوان «انسان» شناخته شدند و به مقام و منزلتی شایسته رسیدند، بد کردند که در انقلاب چادر و چاقچور بهسر کردند و دنبال آخوند راه افتادند.
آن کمونیست ما بد کرد که بهدستور «مسکو» تسبیح بهدست گرفت و بهریا خمینی را یک «سوسیالیست تمامعیار» خواند. آن رو بهقبلة «پکن» نیز بدتر کرد که خمینی را «ناجی کشاورزان تحت ستم ایران» نامید.
ما بد کردیم که نخواستیم بفهمیم مخالفت آخوند با «رضاشاه» برای این است که با همان گرفتن امر قضا از آخوند و تأسیس دادگستری، چنگ و دندان او را از جان و مال و هستی مردم ایران بیرون کشید.
بد کردیم که دوران «رضاشاه» را از موضع آخوند دیدیم و در روشنفکری کورمال خود تا آنجا پیش رفتیم که پیش از او، دوران «احمدشاه» را بهشت برین دموکراسی خواندیم.
بد کردیم که خود را از کینهای که آخوند و حزب توده در نگریستن به دوران «رضاشاه» به ما تزریق کرده بودند و جنس آن «ضد ملی» بود رها نکردیم و «عبدالله مستوفی»، «احمد کسروی» و دیگرانی که در هر دو دوران زیسته بودند را نخواندیم تا دریابیم، خیر، آن خبرها که میگویند هرگز نبود.
ما روشنفکران بد کردیم که فیلمهای مستند پیش از «پهلویها» را ندیدیم تا ببینیم پایتختنشینهایمان نیز در آن زمان بیشتر کلاهنمدی بودند و در دوران «پهلویها» ست که شهرنشینی به معنای معاصرش شکل میگیرد.
بد کردیم که تاریخ «قاجار» را نخواندیم تا ببینیم کجا بودیم و در زمان «پهلویها» تا همان روز که فریاد «مرگ بر شاه» می زدیم به کجا رسیدهایم.
بد کردیم که حتی همان تاریخ مشروطه را هم که اینهمه سنگش را درمخالفت با «شاه» بر سینه میزدیم، نخواندیم تا ببینیم آخوند به عرصة سیاست که پا میگذارد چه جهنمی میتواند به پا کند.
بد کردیم که ایران را در زمان «پهلویها» با دوران پیش از آن مقایسه نکردیم یا نگاهی به کشورهای دور و بر نینداختیم تا ببینیم ما به کجا رسیدهایم اما در عوض با عوام فریبی، ایران را با اروپا و آمریکا سنجیدیم و این قیاس را زمینه تبلیغ علیه «شاه» ساختیم.
من نویسنده، ما روزنامهنگاران و شاعران که حرف بیشتری برای گفتن نداشتیم بد کردیم از صبح تا به شام و بیشتر در بادهنوشیهای شبانه علیه سانسور که هرگز به ابعادی که ادعا میشد، نبود، پرخاش کردیم.
بد کردیم که میدانستیم آنچه را آزادی مطبوعات مینامیم بیشتر برای این میخواهیم که به «شاه» و خانوادهاش فحش بدهیم و از همین رو قهرمانمان «کریمپور شیرازی» بود. وانمود میکردیم ما چه حرفها که برای گفتن نداریم اما واسانسورا، آه آزادی کی میرسی از راه؟ که آمد، با «امام آمد» مان آمد.
آن نمایشنامه نویس صاحب نام که در غربت درگذشت بد کرد که هرگز نگفت همة آثارش در پیش از انقلاب بهچاپ رسید، تجدید چاپ شد، بسیاری از آنها به صحنه رفت، چندتایی از آنها با هزینة دولتی فیلم شد و حتی یک اثر زیر سانسور مانده نداشت که پس از انقلاب منتشر کند.
نه او که همه آنها که حتی یک اثر زیر سانسورمانده نداشتند تا پس از انقلاب منتشر کنند چون او بد کردند.
ما بد کردیم که با بورس دولتی برای ادامة تحصیل به اروپا و آمریکا رفتیم اما شغلمان شد پادویی تبلیغاتی «جمال عبدالناصر»، «مسکو»، «پکن» و سازمانهای اطلاعاتی کشورهای غربی علیه «محمدرضاشاه پهلوی» که امیدش این بود ما در بازگشت به کشور گوشهای از کار را برای آبادانی ایران بگیریم.
بد کردند آنها که برای ادامة تحصیل به خارج فرستاده شده بودند رفتند در اردوگاههای فلسطینیها آموختند چگونه میتوان پاسبان را کشت و به پاسگاه ژاندارمری حمله کرد و در راه آزادی «خلق» بانک دزدید و وقتی گرفتار شدند داد و فریاد برآوردند که مسلمانی نیست.
آن پزشکان که جای حکیم و دعانویسهای دوران «قاجار» را گرفته بودند بد کردند که نگفتند تا پیش از محمدرضاشاه بسیاری از ایرانیها از بیماریهایی مثل مالاریا و حصبه میمردند اما در دوران او و پیش از او، در دوران «رضاشاه» نهتنها این بیماریها در ایران ریشهکن شد که چندین هزار بیمارستان، درمانگاه و مطب در کشور ساخته شد.
بد کردند این را نگفتند و رفتند دنبال خمینی که میگفت «اسلام خون میخواهد».
فرهنگیان ما بد کردند که نگفتند «تغذیه رایگان» در مدارس، برنامة بسیار مفید و خوبی است اما در عوض رفتند دنبال سخنگوی خمینی، حجتالاسلام غفاری که گفت «این شیری که بهدستور آمریکا در مدرسهها به بچهها میدن برای اونه که از همون بچگی بیغیرت بار بیان».
کارکنان رادیو و تلویزیون بد کردند اعتصاب کردند و در راهپیمایی «تاسوعا» شرکت کردند که از خواستهای قطعنامهاش این بود «جلوگیری از نمایش فیلمهای خلاف اخلاق و منافی عفت در تلویزیون بهویژه فیلمهای اینگمار برگمان».
آن دسته از کارکنان رادیو تلویزیون بدتر کردند که رفتند دو «مدرسه» کانال تلویزیونی مداربسته برای خمینی راه انداخته و مزدشان را هم از خمینی با این گفتة او که از همان کانال هم پخش شد گرفتند که «تلویزیون مرکز فحشا» ست.
کارکنان شرکت نفت در جنوب بد کردند شیرهای نفت را بستند و نخواستند حرف بازماندگان قربانیان سینما «رکس» آبادان را قبول کنند که شعلة جهنم «رکس» را آخوندها افروختند.
همافران بد کردند به دستبوس خمینی در «مدرسه علوی» رفتند و فراموش کردند آنها جوانترین پرسنل مدرنترین نیروی هوایی خاور میانه هستند با آیندهای مرفه تر و نه آفتابه آبکن «جعفر طیار».
نه اینان که گفتم، دیگران چون اینان نیز که «نقد» را وانهادند و به دنبال نسیه «جمهوری اسلامی» رفتند و حتی از سر کنجکاوی هم که شده نپرسیدند آنچه که در راه است چیست، بد کردند.
بد کردند که بر هشدار «محمدرضاشاه پهلوی» که، خمینی و کسانش برای ایرانی و ایران «وحشت بزرگ» در آستین دارند درنگ و تأمل نکردند که دیدیم چنین نیز شد.
ما بد کردیم که بر این هشدار محمدرضاشاه پهلوی درنگ و تأمل نکردیم که «اگر نظام ایران سقوط کند منطقه روی آرامش نخواهد دید» که میبینیم همین نیز شد.
ما به ایران بد کردیم، به خود بد کردیم و به نسل آیندهمان و بیش از همه به محمدرضاشاه پهلوی.
بهعمد یا بهسهو، در انقلاب اسلامی با سپردن «عقل» خویش به آخوند، بر آنچه او برای ایران کرد چشم بستیم.
بیگمان آیندگان در مرور تاریخ ما، که درگذشتگان خواهیم بود، این پرسش را خواهند داشت که، ایرانیان را چه شد که خواستار مرگ مردی شدند که زندگی و همه توان خود را در راه خدمت، رفاه و سرافرازی آنان و ایران بکار برد و ورود کسی را به ایران گلباران کردند که از روز نخست رسیدن به قدرت، مرگ را جولانگاهی بخشید به وسعت ایران.
خواهند پرسید این قوم را چه شد که آن را دیو و این را فرشته خواندند؟
کم نیستند از نسل آمده پس از انقلاب نیز که پیش از به خاک رفتن ما، این پرسش را دارند و گاه از خود ما.
بیش از سه دهه از «وحشت بزرگ» حاکم بر ایران میگذرد و حدود سه دهه است که «محمدرضاشاه پهلوی» آنجا، بر خاک مهربان مصر، در آرامگاه خویش در گوشهای از مسجد «الرفاعی» قاهره خفته است.
ما بد کردیم که او را به ترک سرزمینش ناگزیر کردیم و از رنجی که تا آخرین لحظة حیاتش از ویران شدن ایران در انقلاب اسلامی برد، شادمان شدیم
ما به او بد کردیم.
ما بد کردیم وقتی در سال ۱۳۵۷ فریاد زدیم آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی، چرا که نه مفهوم روشن و درستی از آزادی در نظر داشتیم و نه مستعمرة کشوری بودیم که بخواهیم استقلال خود را بهدست آوریم و نه میدانستیم جمهوری اسلامی چه نظامی است.
ما بد کردیم که کوچکترین کنجکاوی نکردیم تا ببینیم خمینی در ۱۳۴۲ برای چه علم اعتراض برداشت.
ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی در آن سال با حقوق زنان و با اصلاحات ارضی مخالف بود و با شوراهای ایالتی و ولایتی.
ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی درباره «احیاء کاپیتولاسیون» دروغ میگفت و هم عوام را فریب میداد و هم روشنفکران را.
ما چه روستایی و چه فرنگرفته بد کردیم بی آنکه «ولایت فقیه» او را بخوانیم یا بپرسیم که در آن چه نوشته است، بهاصرار، چشمان خود را فریب دادیم تا عکس او را در ماه ببینی
آن روستایی بیرون آمده از نظام بردهداری «ارباب و رعیتی» و عشایر آزادشده از ظلم «خان» در دوران محمدرضاشاه پهلوی بد کردند که فریاد زدند «مرگ بر شاه» اما روستازادة همولایتی من که مهندسیاش را از «دانشگاه آریامهر» گرفت با تکرار این شعار بدتر کرد.
آن حقوقدان سرشناس مراغهای بد کرد که گفت و نوشت، با درآمد یک روز نفت ایران میشود چند بار دور زمین را با اسکناسهای ۵تومانی دور زد و اینهمه را «شاه» از ملت میدزدد.
ما بد کردیم که به دروغ گفتیم و نوشتیم در ایران بیش از ۱۰۰هزار زندانی سیاسی داریم.
بد کردیم که به دروغ گفتیم و نوشتیم «صمد بهرنگی» را «ساواک» کشت و نگفتیم شنا بلد نبود، غرق شد.
ما بد کردیم که گفتیم «شاه» خونخوار است، جلاد است، یزید زمان است اما در آن روزها نخواستیم بدانیم محمدرضاشاه پهلوی برای ماندن در سلطنت حاضر نیست خون حتی یک ایرانی ریخته شود.
ما که از دانشگاههای ساخته شده در زمان «پهلویها» فارغالتحصیل شده بودیم بد کردیم ادعای خمینی را باور کردیم که «این پدر و پسر دشمن علم بودند، دشمن دانش و ترقی بودند
آن استاد «سیاست بینالملل» و «کارشناس» امور نفتی بد کردند که در همصدا شدن با خمینی و «مسکو» گفتند «شاه نوکر شرکتهای نفتی» است اما میدانستند و نگفتند محمدرضاشاه پهلوی در ستیز با شرکتهای نفتی برای منافع ملی ایران است که هدف توفان انقلاب قرار گرفته است.
آن «استاد جامعهشناس» و «استاد اقتصاد» بد کردند که به طمع وکالت و صدارت در جمهوری اسلامی خمینی، که در راه بود به دروغ گفتند و نوشتند، ایرانیها در دوران «شاه» روز بهروز فقیرتر شدهاند اما به این پرسش پاسخ نداند که اگر چنین است، چرا هیچیک از شعارهای انقلابی خواستهای اقتصادی نیست؟
ما بد کردیم که تحول جامعة ایرانی از جامعهای روستایی به جامعهای شهرنشین را در همصدایی با خمینی «اجرای دستور استعمار برای نابودی ملت مسلمان ایران» خواندیم و نوشتیم، و نگفتیم و ننوشتیم در دوران «پهلویها»ست که ایران و ایرانی «معاصر» و همراه با بخش در حال پیشرفت جهان شده است.
ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم و نوشتیم «این انقلاب سفید و کذا ایران را ذلیل و ویران کرد».
بد کردیم که میدانستیم «سپاه دانش» بسیار مفید است، «سپاه بهداشت» و «سپاه ترویج و آبادانی» نیز، اما نگفتیم.
ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم «این برنامه تنظیم خانواده هم یک توطئهای است برای آنکه نفوس مسلمین را کاهش بدهند».
آن زن و دختر ایرانی که در دوران «پهلویها» از کنیزی دوران «قاجار» و سلطة آخوند بهدر آمدند و قانوناً بهعنوان «انسان» شناخته شدند و به مقام و منزلتی شایسته رسیدند، بد کردند که در انقلاب چادر و چاقچور بهسر کردند و دنبال آخوند راه افتادند.
آن کمونیست ما بد کرد که بهدستور «مسکو» تسبیح بهدست گرفت و بهریا خمینی را یک «سوسیالیست تمامعیار» خواند. آن رو بهقبلة «پکن» نیز بدتر کرد که خمینی را «ناجی کشاورزان تحت ستم ایران» نامید.
ما بد کردیم که نخواستیم بفهمیم مخالفت آخوند با «رضاشاه» برای این است که با همان گرفتن امر قضا از آخوند و تأسیس دادگستری، چنگ و دندان او را از جان و مال و هستی مردم ایران بیرون کشید.
بد کردیم که دوران «رضاشاه» را از موضع آخوند دیدیم و در روشنفکری کورمال خود تا آنجا پیش رفتیم که پیش از او، دوران «احمدشاه» را بهشت برین دموکراسی خواندیم.
بد کردیم که خود را از کینهای که آخوند و حزب توده در نگریستن به دوران «رضاشاه» به ما تزریق کرده بودند و جنس آن «ضد ملی» بود رها نکردیم و «عبدالله مستوفی»، «احمد کسروی» و دیگرانی که در هر دو دوران زیسته بودند را نخواندیم تا دریابیم، خیر، آن خبرها که میگویند هرگز نبود.
ما روشنفکران بد کردیم که فیلمهای مستند پیش از «پهلویها» را ندیدیم تا ببینیم پایتختنشینهایمان نیز در آن زمان بیشتر کلاهنمدی بودند و در دوران «پهلویها» ست که شهرنشینی به معنای معاصرش شکل میگیرد.
بد کردیم که تاریخ «قاجار» را نخواندیم تا ببینیم کجا بودیم و در زمان «پهلویها» تا همان روز که فریاد «مرگ بر شاه» می زدیم به کجا رسیدهایم.
بد کردیم که حتی همان تاریخ مشروطه را هم که اینهمه سنگش را درمخالفت با «شاه» بر سینه میزدیم، نخواندیم تا ببینیم آخوند به عرصة سیاست که پا میگذارد چه جهنمی میتواند به پا کند.
بد کردیم که ایران را در زمان «پهلویها» با دوران پیش از آن مقایسه نکردیم یا نگاهی به کشورهای دور و بر نینداختیم تا ببینیم ما به کجا رسیدهایم اما در عوض با عوام فریبی، ایران را با اروپا و آمریکا سنجیدیم و این قیاس را زمینه تبلیغ علیه «شاه» ساختیم.
من نویسنده، ما روزنامهنگاران و شاعران که حرف بیشتری برای گفتن نداشتیم بد کردیم از صبح تا به شام و بیشتر در بادهنوشیهای شبانه علیه سانسور که هرگز به ابعادی که ادعا میشد، نبود، پرخاش کردیم.
بد کردیم که میدانستیم آنچه را آزادی مطبوعات مینامیم بیشتر برای این میخواهیم که به «شاه» و خانوادهاش فحش بدهیم و از همین رو قهرمانمان «کریمپور شیرازی» بود. وانمود میکردیم ما چه حرفها که برای گفتن نداریم اما واسانسورا، آه آزادی کی میرسی از راه؟ که آمد، با «امام آمد» مان آمد.
آن نمایشنامه نویس صاحب نام که در غربت درگذشت بد کرد که هرگز نگفت همة آثارش در پیش از انقلاب بهچاپ رسید، تجدید چاپ شد، بسیاری از آنها به صحنه رفت، چندتایی از آنها با هزینة دولتی فیلم شد و حتی یک اثر زیر سانسور مانده نداشت که پس از انقلاب منتشر کند.
نه او که همه آنها که حتی یک اثر زیر سانسورمانده نداشتند تا پس از انقلاب منتشر کنند چون او بد کردند.
ما بد کردیم که با بورس دولتی برای ادامة تحصیل به اروپا و آمریکا رفتیم اما شغلمان شد پادویی تبلیغاتی «جمال عبدالناصر»، «مسکو»، «پکن» و سازمانهای اطلاعاتی کشورهای غربی علیه «محمدرضاشاه پهلوی» که امیدش این بود ما در بازگشت به کشور گوشهای از کار را برای آبادانی ایران بگیریم.
بد کردند آنها که برای ادامة تحصیل به خارج فرستاده شده بودند رفتند در اردوگاههای فلسطینیها آموختند چگونه میتوان پاسبان را کشت و به پاسگاه ژاندارمری حمله کرد و در راه آزادی «خلق» بانک دزدید و وقتی گرفتار شدند داد و فریاد برآوردند که مسلمانی نیست.
آن پزشکان که جای حکیم و دعانویسهای دوران «قاجار» را گرفته بودند بد کردند که نگفتند تا پیش از محمدرضاشاه بسیاری از ایرانیها از بیماریهایی مثل مالاریا و حصبه میمردند اما در دوران او و پیش از او، در دوران «رضاشاه» نهتنها این بیماریها در ایران ریشهکن شد که چندین هزار بیمارستان، درمانگاه و مطب در کشور ساخته شد.
بد کردند این را نگفتند و رفتند دنبال خمینی که میگفت «اسلام خون میخواهد».
فرهنگیان ما بد کردند که نگفتند «تغذیه رایگان» در مدارس، برنامة بسیار مفید و خوبی است اما در عوض رفتند دنبال سخنگوی خمینی، حجتالاسلام غفاری که گفت «این شیری که بهدستور آمریکا در مدرسهها به بچهها میدن برای اونه که از همون بچگی بیغیرت بار بیان».
کارکنان رادیو و تلویزیون بد کردند اعتصاب کردند و در راهپیمایی «تاسوعا» شرکت کردند که از خواستهای قطعنامهاش این بود «جلوگیری از نمایش فیلمهای خلاف اخلاق و منافی عفت در تلویزیون بهویژه فیلمهای اینگمار برگمان».
آن دسته از کارکنان رادیو تلویزیون بدتر کردند که رفتند دو «مدرسه» کانال تلویزیونی مداربسته برای خمینی راه انداخته و مزدشان را هم از خمینی با این گفتة او که از همان کانال هم پخش شد گرفتند که «تلویزیون مرکز فحشا» ست.
کارکنان شرکت نفت در جنوب بد کردند شیرهای نفت را بستند و نخواستند حرف بازماندگان قربانیان سینما «رکس» آبادان را قبول کنند که شعلة جهنم «رکس» را آخوندها افروختند.
همافران بد کردند به دستبوس خمینی در «مدرسه علوی» رفتند و فراموش کردند آنها جوانترین پرسنل مدرنترین نیروی هوایی خاور میانه هستند با آیندهای مرفه تر و نه آفتابه آبکن «جعفر طیار».
نه اینان که گفتم، دیگران چون اینان نیز که «نقد» را وانهادند و به دنبال نسیه «جمهوری اسلامی» رفتند و حتی از سر کنجکاوی هم که شده نپرسیدند آنچه که در راه است چیست، بد کردند.
بد کردند که بر هشدار «محمدرضاشاه پهلوی» که، خمینی و کسانش برای ایرانی و ایران «وحشت بزرگ» در آستین دارند درنگ و تأمل نکردند که دیدیم چنین نیز شد.
ما بد کردیم که بر این هشدار محمدرضاشاه پهلوی درنگ و تأمل نکردیم که «اگر نظام ایران سقوط کند منطقه روی آرامش نخواهد دید» که میبینیم همین نیز شد.
ما به ایران بد کردیم، به خود بد کردیم و به نسل آیندهمان و بیش از همه به محمدرضاشاه پهلوی.
بهعمد یا بهسهو، در انقلاب اسلامی با سپردن «عقل» خویش به آخوند، بر آنچه او برای ایران کرد چشم بستیم.
بیگمان آیندگان در مرور تاریخ ما، که درگذشتگان خواهیم بود، این پرسش را خواهند داشت که، ایرانیان را چه شد که خواستار مرگ مردی شدند که زندگی و همه توان خود را در راه خدمت، رفاه و سرافرازی آنان و ایران بکار برد و ورود کسی را به ایران گلباران کردند که از روز نخست رسیدن به قدرت، مرگ را جولانگاهی بخشید به وسعت ایران.
خواهند پرسید این قوم را چه شد که آن را دیو و این را فرشته خواندند؟
کم نیستند از نسل آمده پس از انقلاب نیز که پیش از به خاک رفتن ما، این پرسش را دارند و گاه از خود ما.
بیش از سه دهه از «وحشت بزرگ» حاکم بر ایران میگذرد و حدود سه دهه است که «محمدرضاشاه پهلوی» آنجا، بر خاک مهربان مصر، در آرامگاه خویش در گوشهای از مسجد «الرفاعی» قاهره خفته است.
ما بد کردیم که او را به ترک سرزمینش ناگزیر کردیم و از رنجی که تا آخرین لحظة حیاتش از ویران شدن ایران در انقلاب اسلامی برد، شادمان شدیم
ما به او بد کردیم.
۱۳۹۱ بهمن ۴, چهارشنبه
واقعیتهای تلخ
روایت داریم که امام گفت: من تو دهن این دولت میزنم! اما انگار دولت جا خالی داد صاف خورد تو دهن ملت!
امام خب دقت می کردی
پس از قتل ستار بهشتی در زندان ;به جای شعار« زندانی سیاسی، آزاد باید گردد» باید بگیم:
«زندانی سیاسی، زنده باید بماند
خارجیــا: وای اگه دنیا تموم شه چی، ما هنوز کلی آرزو و کار نکرده داریم...!
ایرانیــا: خدا کنه به حق پنج تن دنیا تموم شــه راحــت شیــم
انقدر حقمون رو خوردن که وقتی میگیریمش فکر میکنیم هدیهست
:یواش یواش داریم از شرایط بخور و نمیر به شرایط نخور و بمیر تغییر وضعیت میدیم!...
يكي از افتخارات امام راحل, اقامت دائم در كوچه علي چپ بود
به قرآن داستان زندگی ما رو بنویسن 1400 سال دیگه 3 ماه برامون زنجیر میزنن
ازفوايد تعطيلي مملكت ميتونم به اين نكته اشاره كنم كه دلار گرون نميشه،,,,
كلن وقتي تعطيله و كسي كار نميكنه و ادارات تعطيله مملكت كمتر ضربه ميبينه
حاكمي بر مردمش گفت: صادقانه مشکلات تان را بگوييد
حسنك بلند شد و گفت: گندم و شير كه گفتي چه شد؟
مسكن و كار چه شد؟
حاكم گفت ممنون كه مرا آگاه كردي
يكسال گذشت و دوباره حاكم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگوييد
...كسي چيزي نگفتاصرار کرد که مشکلاتتان را بگوئید
كسي نگفت گندم و كار و مسكن چه شدتنها از ميان جمع يك نفر گفت: حسنك چه شد!؟
امام خب دقت می کردی
پس از قتل ستار بهشتی در زندان ;به جای شعار« زندانی سیاسی، آزاد باید گردد» باید بگیم:
«زندانی سیاسی، زنده باید بماند
خارجیــا: وای اگه دنیا تموم شه چی، ما هنوز کلی آرزو و کار نکرده داریم...!
ایرانیــا: خدا کنه به حق پنج تن دنیا تموم شــه راحــت شیــم
انقدر حقمون رو خوردن که وقتی میگیریمش فکر میکنیم هدیهست
:یواش یواش داریم از شرایط بخور و نمیر به شرایط نخور و بمیر تغییر وضعیت میدیم!...
يكي از افتخارات امام راحل, اقامت دائم در كوچه علي چپ بود
به قرآن داستان زندگی ما رو بنویسن 1400 سال دیگه 3 ماه برامون زنجیر میزنن
ازفوايد تعطيلي مملكت ميتونم به اين نكته اشاره كنم كه دلار گرون نميشه،,,,
كلن وقتي تعطيله و كسي كار نميكنه و ادارات تعطيله مملكت كمتر ضربه ميبينه
حاكمي بر مردمش گفت: صادقانه مشکلات تان را بگوييد
حسنك بلند شد و گفت: گندم و شير كه گفتي چه شد؟
مسكن و كار چه شد؟
حاكم گفت ممنون كه مرا آگاه كردي
يكسال گذشت و دوباره حاكم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگوييد
...كسي چيزي نگفتاصرار کرد که مشکلاتتان را بگوئید
كسي نگفت گندم و كار و مسكن چه شدتنها از ميان جمع يك نفر گفت: حسنك چه شد!؟
هوادلپذیر شد .داریم نزدیک بهمن میشیم
قیمت دلار امروز به ۳۷۰۰ تومان رسید. ۳۴ سال پس از خروج شاه از ایران و پیروزی انقلاب درایران دلار ۷ تومانی زمان شاه رسیده به ۳۷۰۰ تومان .قرار بود پس از رفتن شاه هوا دلپذیر شود و با رفتن دیکتاتور و سقوط رژیم پهلوی آزادی و دموکراسی و رفاه بر کشور سایه بگسترد ولی این طور نشد.
شاه رفت ، برای همیشه رفت ولی ایران ماند با هوایی بسیار آلوده و دلار ۳۷۰۰ تومانی که فقط خدا می داند تا شب عید به چه قیمتی برسد.دانشجویان بدون ارز به کشور بازگشتند. پدران آن دانشجویان فریاد می زدند مرگ برشاه ! حالا بچه هایشان دست از پا دراز تر بدون یک دلار درجیب به کشور باز می گردند.خمینی که آمد گفت اقتصاد مال خر است. فکر کردند شوخی می کند. شوخی نمی کرد اقتصاد از دید خمینی واقعا مال خر بود. از همان تصویرش روی کره ماه به مردم و روشنفکران خندید و گفت ما برای شکم انقلاب نکردیم . راست می گفت ما انقلاب کردیم که خمینی و سایر روضه خوانهای همراه و چاقوکشهای محافظش ایران را با جایش ببلعند تا هوا دلپذیر شود.
راستی وقتی درکهریزک شیشه نوشابه را به جوانان وارد می کردند هوا چقدر دلپذیر بود؟ شاه رفت ، هوا دلپذیر شد و دلار رسید به ۳۷۰۰ تومان!
شاه رفت ، برای همیشه رفت ولی ایران ماند با هوایی بسیار آلوده و دلار ۳۷۰۰ تومانی که فقط خدا می داند تا شب عید به چه قیمتی برسد.دانشجویان بدون ارز به کشور بازگشتند. پدران آن دانشجویان فریاد می زدند مرگ برشاه ! حالا بچه هایشان دست از پا دراز تر بدون یک دلار درجیب به کشور باز می گردند.خمینی که آمد گفت اقتصاد مال خر است. فکر کردند شوخی می کند. شوخی نمی کرد اقتصاد از دید خمینی واقعا مال خر بود. از همان تصویرش روی کره ماه به مردم و روشنفکران خندید و گفت ما برای شکم انقلاب نکردیم . راست می گفت ما انقلاب کردیم که خمینی و سایر روضه خوانهای همراه و چاقوکشهای محافظش ایران را با جایش ببلعند تا هوا دلپذیر شود.
راستی وقتی درکهریزک شیشه نوشابه را به جوانان وارد می کردند هوا چقدر دلپذیر بود؟ شاه رفت ، هوا دلپذیر شد و دلار رسید به ۳۷۰۰ تومان!
۱۳۹۱ بهمن ۳, سهشنبه
اعدام در ایران
در چند سال اخیر و بعد از انقلاب به ظاهراسلامی این سرزمین آغشته به خون مردان و زنانی شد که هر کدام جایگاه خاصی را می توانستند در این میهن به ارمغان بیاورند و در تمام زمینه ها باعث بهبود در روند جامعه باشند آیا با اعدام کردن و یا در بند کردن و تبعید و ایجاد دوگانکی و تفرقه مذهبی و عقیدتی چیزی عوض خواهد شد یا بهتر خواهد شد. چیزی بهتر نمی شود بلکه به سمت های دیگر و راهای غیر قابل بازگشت ختم خواهد شد
اعدام های پس از انقلاب 57 و اعدام زندانیان سیاسی در تابستان 67 این جنایتی که شما بر مردم می کنید و در هیچ کتاب و مذهبی نوشته نشده و نمی توان گنجاند. که به نام اسلام و دین بتوان حق مردم ویا جان آنها را گرفت جان را تو نداده ای که می خواهی آن را با راهای خلاف شرع و دین بستانی
مروری بر اعدام های ایران
فهرست اعدامیان سرشناس به حکم صادق خلخالی پس از انقلاب ۱۳۵۷ موجی از اعدامها در ایران اتفاق افتاد که عمدتاً با رای دادگاه انقلاب اسلامی ایران صورت پذیرفت. این دادگاه به دستور سید روحالله خمینی و به ریاست صادق خلخالی تشکیل شد که هدف اولیه آن رسیدگی به جرایم سران حکومت پهلوی بود، این اعدامها عموماً واکنش شدید جوامع جهانی و به ویژه سازمان عفو بینالملل را برانگیخت
در روز ۲۷ بهمن ۱۳۵۷ اولین گروه از سران نظام سابق که شامل ۴ ارتشبد ارتش شاهنشاهی ایران بود با حکم دادگاه انقلاب به ریاست صادق خلخالی به اعدام محکوم شدند. بنا به گزارش سازمان عفو بینالملل از پیروزی انقلاب تا اسفند ۱۳۵۸ تعداد ۴۳۸ نفر توسط دادگاه انقلاب اعدام گردیدهاند
۱۳۹۱ بهمن ۱, یکشنبه
تبعید زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین
تبعید زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین به زندانهای رجایی شهر و قزل حصار کرج طی روزهای گذشته، باعث بروز درگیریهایی میان نیروهای گارد ضد شورش زندان اوین و زندانیان شده و فضای ملتهبی را در این بند رقم زده است.تبعید محمد سیف زاده وکیل زندانی و فعال حقوق بشر به زندان رجایی شهر کرج و به دنبال آن تبعید ابوالفضل قدیانی عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از او به عنوان مسنترین زندانی سیاسی زندان اوین یاد میشود به زندان قزل حصار کرج با اعتراض زندانیان سیاسی و برخورد نیروهای یگان حفاظت زندان اوین با آنان همراه شد.
براساس این گزارش «در این بازدید کلیه دفاتر و یادداشت های زندانیان جمع آوری شده و رفتار ماموران با زندانیان، “بسیار تند و خشن” گزارش شده است.»به دنبال این درگیریها ۳۹ زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین در نامهای به صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران با اعتراض به "تبعیدهای غیرقانونی" اخیر نوشتند که «آقای قدیانی و دیگر همبندهای ما قربانی ایستادگی شان در برابر خودکامگی و اقدامات خلاف قانون قضات و ضابطین قضایی از جمله دستور غیر قانونی ابوالقاسم صلواتی شده اند، که شما مدیریت آنها را بر عهده دارید.»
به گزارش تارنمای کلمه این زندانیان سیاسی خطاب به صادق لاریجانی نوشتهاند: «به خوبی می دانید مطابق ماده ۸ قانون آیین دادرسی مدنی هیچ مقام رسمی و هیچ سازمان دولتی نمی تواند حکم نهایی دادگاه را تغییر دهد و با توجه به اینکه حوزه قضایی و سیاسی استان البرز مستقل از استان تهران است و این اقدام علیه همبندی های ما فراتر از مجازات مندرج در متن احکام آنها است.»
همزمان با انتشار این نامه منابع خبری حقوق بشری گزارش دادند که مهدی تحققی عضو دیگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که گفته شده است از مجروحان جنگ ایران و عراق به شمار می رود نیز روز گذشته از زندان اوین به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد.
براساس این گزارش «در این بازدید کلیه دفاتر و یادداشت های زندانیان جمع آوری شده و رفتار ماموران با زندانیان، “بسیار تند و خشن” گزارش شده است.»به دنبال این درگیریها ۳۹ زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین در نامهای به صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران با اعتراض به "تبعیدهای غیرقانونی" اخیر نوشتند که «آقای قدیانی و دیگر همبندهای ما قربانی ایستادگی شان در برابر خودکامگی و اقدامات خلاف قانون قضات و ضابطین قضایی از جمله دستور غیر قانونی ابوالقاسم صلواتی شده اند، که شما مدیریت آنها را بر عهده دارید.»
به گزارش تارنمای کلمه این زندانیان سیاسی خطاب به صادق لاریجانی نوشتهاند: «به خوبی می دانید مطابق ماده ۸ قانون آیین دادرسی مدنی هیچ مقام رسمی و هیچ سازمان دولتی نمی تواند حکم نهایی دادگاه را تغییر دهد و با توجه به اینکه حوزه قضایی و سیاسی استان البرز مستقل از استان تهران است و این اقدام علیه همبندی های ما فراتر از مجازات مندرج در متن احکام آنها است.»
همزمان با انتشار این نامه منابع خبری حقوق بشری گزارش دادند که مهدی تحققی عضو دیگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که گفته شده است از مجروحان جنگ ایران و عراق به شمار می رود نیز روز گذشته از زندان اوین به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد.
۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه
نسرین ستوده وکیل زندانی، به مرخصی آمدند
نسرین ستوده وکیل
زندانی، و بهاره هدایت، عضو زندانی دفتر تحکیم وحدت به مرخصی آمدند.به گزارش ندای
سبز آزادی نسرین ستوده که از ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ در زندان به سر می برد تاکنون از مرخصی
محروم بوده است. پدر و مادر این وکیل زندانی هنگام بازداشت و زندان او درگذشتند
اما او نتوانست در مراسم به خاکسپاری آنان شرکت کند. پدر وی سال ۸۹ و دو هفته بعد
از بازداشتش درگذشت.
مادر نسرین ستوده
نیز در سی آذر ماه سال جاری درگذشت و این وکیل زندانی پس از درگذشت مادرش با همراهی
ماموران توانسته بود در مراسم ختم او حضور پیدا کند. همچنین امین احمدیان، همسر
بهاره هدایت نیز در صفحه فیس بوک خود نوشته است که این زندانی سیاسی با قرار وثیقه
هفتصد میلیون تومانی به مرخصی آمده است.
آنگونه که آقای
احمدیان نوشته، به شرط اجتناب از هرگونه مصاحبه، فعالیت و دیدار سیاسی و یا حضور در
جمع های سیاسی موافقت شده که خانم هدایت مدت طولانی تری را در مرخصی باشد و پیگیر
مسائل درمانیش شود.
۱۳۹۱ دی ۲۷, چهارشنبه
نه به انتخابات فرمایشی در ایران
انتخابات، مجموعه عملیاتی است که در جهت گزینش فرمانروایان یا تعیین ناظرانی برای مهار کردن قدرت، تدبیر شده است. از این دیدگاه انتخابات به معنی فنون گزینش و شیوههای مختلف تعیین نمایندگان است. ابزاری است که به وسیله آن میتوان اراده شهروندان را در شکلگیری نهادهای سیاسی و تعیین متصدیان اعمال اقتدار سیاسی مداخله داد. با آنکه از ایام باستان، گاهگاه نشانههایی از دخالت مردم در گزینش مسوولان به چشم میخورد، لکن باید گفت اساس اندیشهای که فن <گزینش> را به عنوان موجهترین و مشروعترین ابزار وصول به قدرت و همچنین رایجترین شیوه اعمال اراده مردم قرار دهد، امری جدید است، زیرا پیشاز اینها فرمانروایان جوامع نیز از زمره دادههای طبیعی تلقی میشدند. یعنی همانگونه که اقلیم و امراض و شکل و رنگ افراد، قابل انتخاب کردن نبود، فرمانروایان نیز در اکثر جوامع، توسط جبری خارج از اراده مردم بر آنها تحمیل میشد. اندیشه حاکمیت ماوراء الطبیعهای، با ریشه مشترک و صور کم و بیش متفاوت، در اغلب نقاط عالم غلبه داشت. مختصر، اصل وراثت، عامل اساسی کسب مسند فرمانروایی و یا انتقال قدرت به شمار میآمد؛ نه انتخاب و گزینش. به طوری که در تاریخ سیاسی بریتانیا دیده میشود، نخستین سنگ بنای انتخابات به معنی امروزین کلمه، در این مملکت گذارده شد. در آغاز، سلطنت مطلق زیرفشار طبقه اشراف زمیندار و نجبای روحانی و نظامی به انتقال بخشی از قدرت خود به آنان، دستکم در زمینه رایزنی در امور مالی و مالیاتی مبادرت ورزید. آنگاه به سبب تحول در وسایل تولید صنعتی و توجه به بازرگانی و قوت گرفتن بورژوازی شهری و درخواستهای روزافزون این طبقه روبهرشد، برای مشارکت در اینگونه تصمیمگیریهای مملکتی دربار انگلستان تن به قبول و شناخت این نیروی جدید و پویای اجتماعی نیز داد و موافقت کرد که <نمایندگان> بورژوازی صنعت، بازرگانی، روشنفکری و مشاغل آزاد نیز در پارلمان انگلستان شرکت جویند. این تحول نخستین بار مساله انتخاب نمایندگان را مطرح کرد و پایه انتخابات را به گونه ابتدایی و ساده آن، در این کشور ریخت. از همان زمان آرام آرام، شیوههای گزینش و فنون مربوطه راه تکامل در پیش گرفت و از صورت امری اتفاقی زودگذر، به صورت نظامی منسجم در آمد و کمکم وارد شبکه حقوق اکثر کشورهای عالم گردید. اما استقرار حقوقی و سیاسی انتخابات در شکلنهایی آن، در قرون هفدهم و هجدهم با پذیرش نظریه نمایندهسالاری و ایجاد رژیمهای نمایندهای و متعاقب ظهور و نظریهحاکمیت ملی انجام پذیرفت. و امروز هم، ما میبینیم که احزاب با برنامه و مانفیست وارد کارزار انتخاباتی می شوند و مردم هم، بر اساس مطالبات خود در کشورهای دموکراتیک رای می دهند .اما در ایران همه چیز برعکس است .انتخاب شوندگان در پروسه انتخابات باید از فیلتر و نظارت استصوابی شورای نگهبان منصوب رهبری عبور نمایند و انگاه بتوانند بعد از احراز صلاحیت در انتخابات شرکت نمایند.یعنی هر کس مدافع رهبر و بیت ایشان است، می تواند در انتخابات شرکت نماید.اما در برخی مواقع ، حتی افرادی از خود حکومت که در انتخابات شرکت می نمایند و رای می اورند بر علیه ان جریان کودتا می شود و یک شبه ناخودی می شود .که نمونه ان انتخابات ریاست جمهوری 1388 بود. گزارش تفصیلی کمیته صیانت از آرای میرحسین موسوی در سر فصلهایی با عنوانهای «تبلیغات غیرقانونی با استفاده از منابع و امکانات دولتی و عمومی»، «تطمیع و خرید رأی»، «تخلفات و اعمال مجرمانه شخص آقای احمدینژاد»، «سازماندهی یکپارچه و بسته وزارت کشور، ستاد انتخابات کشور و هیأتهای اجرایی»، «نقض بیطرفی شورای نگهبان، هیأت نظارت و ناظران»، «همسو بودن مجری و ناظر انتخابات برای اولین بار»، «مداخله نظامیان در انتخابات»، «تقلب و تزویر در تعرفهها و آراء» و «مهرهای اضافی» مفصلاً استدلالی برای وقوع تخلف پیش از روز انتخابات را ذکر میکند. همچنین علیاکبر محتشمیپور رییس کمیته صیانت از آرای موسوی به مواردی از جمله استفاده احمدی نژاد از امکانات دولتی در سفرهای تبلیغاتی، توزیع سهام عدالت در آستانه انتخابات و... اشاره کرد. حتی شورای نگهبان به عنوان مهمترین نهاد نظارتی قانونی بر انتخابات بارها مورد انتقاد برای طرفداری از محمود احمدی نژاد قرار گرفت.این حمایتها تا جایی ادامه داشت که احمد جنتی دبیر این شورا طی بیانیهای حمایت خود را از محمود احمدی نژاد رسما اعلام داشت. همچنین غلامحسین الهام یک عضو حقوقدان شورای نگهبان نیز، شخصا به اشتباه بودن حضور و سخنرانی در میتینگ تبلیغاتی طرفداران احمدی نژاد که در مصلای تهران برگزار شده بود، اعتراف کرد و اذعان نمود که این عمل خلاف قانون بودهاست. علاوه بر اینکه وی در همان زمان سخنگوی دولت نیز بودهاست. در ۳۰ مهر ۱۳۸۹ محمدتقی رهبر در مصاحبهای گفت: «در روزهای پیش از انتخابات دهم هم چهرههای اصولگرا و حتی نمایندههای ولیفقیه و ائمهجمعه در شهرهای مختلف به حمایت از حیدر مصلحی وزیر اطلاعات در سخنانی در ۴ آبان ۱۳۸۹ به نقش علی خامنهای در مورد انتخاب محمود احمدینژاد اشاره نمود و گفت: «امروز مسیری که مقام معظم رهبری طراحی کردهاند، وضعیت را به گونهای شکل دادهاست که دولت نهم و دهم بر سر کار میآید و نظام در مسیر درستی قرار میگیرد.» علی مطهری در این خصوص در مصاحبه ای گفت "۹۰ درصد اصولگرایان در سال ۱۳۸۸ ادامه دولت احمدینژاد را به صلاح نمیدانستند اما می گفتند که میل آقا به احمدینژاد است و به بهانه میل آقا، آن چیزی را که صلاح میدانستند انجام ندادند."می توان از این مبحث این نتیجه را گرفت که عملا جمهوری ولایت فقیه ، اعتقادی به انتخابات واقعی و کاملا ازاد طبق استاندارهای بین المللی ندارد و اساسا بدلیل وجود قانون اساسی موجود ، دروغ و تقلب همه چیز به قول اقای مطهری باید به میل اقا باشد و در این فرایند مردم هیچ نقشی در خصوص اینده خود و ایران ندارند . این حکومت همیشه با ترفندهای مختلف سعی می نماید مردم را به پای صندوق های رای بکشاند تا حدودی به خود و حکومت کردن مشروعیت بخشند.پس خطاب من به جوانان و مردم این است که بعد از 34 سال، از حکومت ملایان چه چیزی جز عقب ماندگی ، نصیب ما و مردم شده است .حکومتی که مردمش را فقط برای رای دادن بخواهد و پاسخگو هم نباشد ، چرا با شرکت خود باید به ان مشروعیت ببخشیم.تنها راه نجات ایران تحریم انتخابات ریاست جمهوری 92 و نافرمانی مدنی است و همه با اتحاد باید، خواستار یک حکومت سکولار و دموکرات و انتخابات ازاد فرا از قانون اساسی موجود از همه گرایشهای سیاسی، بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر باشیم.
۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه
نسل خاموش
ما تنهاترین نسل سوخته
تاریخیم
ما عصاره اندیشه های
اهورایی سپید در رگهای زمانیم .
بدان ای مقام معظم برتری
که برتر بودن بر جسمها در این دنیا بسی سخت است و ولی برتر ماندن در روح و برتری
بر قلبها برای چون تویی غیر ممکن است .
تو بر جانها حاکمی اما
ناتوان بر کوچکترین سیطره بر روح و اندیشه ها ،
عمریست که ما را دعوت
میکنی به اطاعت و تسلیم شدن و اکنون ما هم تو را دعوت میکنیم اندکی به اندیشیدن به
خود و بازگشت به ریشه هایی که دیریست آن را گم کرده ایی .
نمیتوانم بپذیرم که که
هرگز عاشق نبوده ایی ، هرگز مورد ظلم واقع نشده ایی و یا هرگز محبت نکرده ایی .
تردید ندارم که زمانی تو
هم قبل از اینکه ادعای خدایی کنی مثل ما انسان بوده ایی و مانند هر انسان دیگری
خاطراتی داری سرشار از خوشی ها شکست ها و پیروزی ها
مانده ام قبل از اینکه بر
عرش تکیه کنی و خود را از آسمان بدانی هیچ از گذشته خود با خود یادگار به آن بالا
ها برده ای
از بزرگترها شنیده ام که
اهل موسیقی هم بوده ایی و دستی در هنر هم داشته ایی گاه گاهی شعری میگفتی البته قبل از اینکه زحمت شعر کشیدن را
به دیگران بدهی که به نام تو شعر بسرایند . پس روح لطیفی داشته ایی پس مانده ام که
آن حقیقت وجودی تو بدوده است آغا! یا اینی که الان هستی ؟
مانده ام که این دنیا
پرستی و عطش قدرت چه بر سر ما می اورد که یکباره جان و مال و ناموس و عظت و شرافت
کرور کرور انسان برایت بی ارزش میشود ؟
راستی به تازگی گفته
ای که از انتخابات آزاد سخن نگوییم زیرا
همه انتخابات که داشته ایم آزاد بوده است با این سخن مطمن شدم همان ادم شوخ طبع و
طنز پرداز گذشته ای ! یا اینکه منظورت واقعاً انتخابات آزاد است بله ما انتخابات
آزاد داشته ایم واقعاً ایران انتخابات آزاد دارد چون هر کسی آزاد است به کسانی که
شما میخواهید رای بدهد و این عین واقعیت است .
نمیدانم روزگار فردای ما
را چگونه رقم میزند اما مطمنم فردای تو و امثال تو زیبا نیست ، روشن نیست ، آرامش
را برای فردای تو تاریخ پیش بینی نکرده
است .
کاشکی قبل از اینکه دفتر
روزگار ورق بورد قلم و پاک کنی به دست
بگیری و آنچه را که تا کنون تقریر کرده ایی غلط گیری کنی و چند سطری در پایان
انشاء زندگیت حد اقل به عنوان جبران آنچه که بر سر مردمت و کشورت اورده ایی بنویسی
تا حد اقل تاریخ تو را به سیاه چاله های تاریک خود نفرستد
ممنوعالخروج»
معاون اجتماعی پلیس اطلاعات و امنیت ناجا گفت: از خروج مجدد افرادی که در خارج از کشور در سفرهای قبلی جرم، فساداخلاقی و سایر اعمال خلاف شئونات جمهوری اسلامی انجام دهند، جلوگیری خواهد شد.
سرهنگ صادق رضادوست در گفت و گو با خبرنگار «انتظامی» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با بیان اینکه یکی از سوالات متداول مسافران خارج از کشور قبل از سفر این است که آیا «ممنوعالخروج» هستند یا خیر، گفت: در راستای پیشگیری از ایجاد اختلال در مسافرت و برنامهریزیهای مسافران خارج از کشور، هموطنانی که قصد مسافرت دارند، میتوانند پیش از مسافرت شخصا با ارائه اصل گذرنامه به ادارات گذرنامه تهران و استانها مراجعه کرده و از آخرین وضعیت خروج خود مطلع شوند.
وی همچنین به دارندگان پاسپورت هشدار داد با توجه به اینکه صدور گذرنامهالمثنی به جای گذرنامه مفقود یا مخدوش مستلزم بررسی و انجام تشریفات اداری طولانی است، بنابراین در حفظ و نگهداری نهایت دقت را مبذول دارید تا از مفقود یا مخدوش شدن آن جلوگیری شود گفت: اما در برخی موارد دیده شده پس از اعلام مفقودی گذرنامه، پاسپورت پیدا شده و جای سوال است که آیا میتوان از این گذرنامهای که «اعلام مفقودی» شده مجددا استفاده کرد که در پاسخ به این افراد باید عنوان کرد که این افراد تنها در صورتی میتوانید از گذرنامهای که اعلام «مفقودی» شده، استفاده مجدد کنند که مراتب پیدایش را به پلیس اعلام کرده و اقدامات لازم را انجام دهند.
معاون اجتماعی پلیس اطلاعات و امنیت ناجا به هموطنان توصیهکرد: هیچگاه اسناد و مدارک هویتی خود از قبیل گذرنامه، شناسنامه، مدارک وظیفه و کارت ملی در اختیار دیگران قرار ندهید و در صورت مفقودشدن این مدارک، مراتب را در اولین فرصت به مراجع ذیصلاح اعلام داشته و تقاضای المثنی کنید تا ضمن پیشگیری از سوءاستفاده احتمالی افراد سودجود، مسئولیتی متوجه شما نشود.
رضادوست در پاسخ به سوالی مبنی براینکه اگر فردی در خارج از کشور دچار جرایمی شود، میتواند مجددا از کشور خارج شود؟ گفت: کسانی که در خارج از کشور مرتکب اعمال خلاف قانون از قبیل: سرقت، کلاهبرداری، خرید و فروش موادمخدر، ولگردی، فساد اخلاقی و سایر اعمال خلاف شئونات جمهوری اسلامی شوند از خروج مجددشان جلوگیری خواهد شد.
سرهنگ صادق رضادوست در گفت و گو با خبرنگار «انتظامی» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با بیان اینکه یکی از سوالات متداول مسافران خارج از کشور قبل از سفر این است که آیا «ممنوعالخروج» هستند یا خیر، گفت: در راستای پیشگیری از ایجاد اختلال در مسافرت و برنامهریزیهای مسافران خارج از کشور، هموطنانی که قصد مسافرت دارند، میتوانند پیش از مسافرت شخصا با ارائه اصل گذرنامه به ادارات گذرنامه تهران و استانها مراجعه کرده و از آخرین وضعیت خروج خود مطلع شوند.
وی همچنین به دارندگان پاسپورت هشدار داد با توجه به اینکه صدور گذرنامهالمثنی به جای گذرنامه مفقود یا مخدوش مستلزم بررسی و انجام تشریفات اداری طولانی است، بنابراین در حفظ و نگهداری نهایت دقت را مبذول دارید تا از مفقود یا مخدوش شدن آن جلوگیری شود گفت: اما در برخی موارد دیده شده پس از اعلام مفقودی گذرنامه، پاسپورت پیدا شده و جای سوال است که آیا میتوان از این گذرنامهای که «اعلام مفقودی» شده مجددا استفاده کرد که در پاسخ به این افراد باید عنوان کرد که این افراد تنها در صورتی میتوانید از گذرنامهای که اعلام «مفقودی» شده، استفاده مجدد کنند که مراتب پیدایش را به پلیس اعلام کرده و اقدامات لازم را انجام دهند.
معاون اجتماعی پلیس اطلاعات و امنیت ناجا به هموطنان توصیهکرد: هیچگاه اسناد و مدارک هویتی خود از قبیل گذرنامه، شناسنامه، مدارک وظیفه و کارت ملی در اختیار دیگران قرار ندهید و در صورت مفقودشدن این مدارک، مراتب را در اولین فرصت به مراجع ذیصلاح اعلام داشته و تقاضای المثنی کنید تا ضمن پیشگیری از سوءاستفاده احتمالی افراد سودجود، مسئولیتی متوجه شما نشود.
رضادوست در پاسخ به سوالی مبنی براینکه اگر فردی در خارج از کشور دچار جرایمی شود، میتواند مجددا از کشور خارج شود؟ گفت: کسانی که در خارج از کشور مرتکب اعمال خلاف قانون از قبیل: سرقت، کلاهبرداری، خرید و فروش موادمخدر، ولگردی، فساد اخلاقی و سایر اعمال خلاف شئونات جمهوری اسلامی شوند از خروج مجددشان جلوگیری خواهد شد.
۱۳۹۱ دی ۲۱, پنجشنبه
دادخواست زندانی عقیدتی از وجدانهای بیدار بشری
نامه روحانی آزادیخواه و مبارز آقای کاظمینی بروجردی که در زندانهای ولی فقیه تحت شرایط قرون وسطایی قرار دارد طی نامه ای بخشی از شرایط و وضعیت غیر انسانی خویش را تشریح نموده است و جهت ارسال به سازمانهای حقوق بشری و انتشار در رسانه ها در اختیار «فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران » قرار داده است متن نامه به قرار زیر می باشد:
خدمت مدافعین حقوق بشر و مروجین صلح وعدالت و مبلغین آزادی فکر و مبشرین استقلال اندیشه، درود می فرستم
همچنین، به نهادهای حقوقی و الهی و انسانی و بین المللی که دل در حمایت از مظلومین و مصدومین و محکومین استبداد اسلامی دارند و درد غارت شدگان و زمین خوردگان و دیکتاتوران مدعی شریعت را درک می کنند، عرض ادب می نمایم ،
ایضا به خدمتگزاران در ارگانهای مختلف سازمان ملل متحد که از زندانیان سیاسی و اعتقادی، حمایت می نمایند و رنج و مصیبت خانواده های آنها را با همدردی های همیشگی تسکین می دهند، سپاس بی کرانم را نثار می کنم.
این پیشوای توحیدی که هدفی جز دفاع از تمامی ادیان و مذاهب آسمانی ندارد در موقعیت اورژانسی روحی و جسمی و خانوادگی می باشد و انتظار امداد رسانه ای و جهانی دارد .
چند روز قبل برادرم سید حسن پس از ملاقات مختصری با من در یک مرگ ناگهانی و غیر مترقبه و مشکوک جان داد.او در دو دهه گذشته مرا در مقابله با اسلام سیاسی یاری می کرد و با همه توانش، پیامهای صوتی و کتبی این جانب را به جامعه سرخورده از شعار دیانت ما عین سیاست ماست ابلاغ می نمود و در این بیست سال منازعه ما با مذهب دولتی خالصانه و مجاهدانه می کوشید و انواع تهدیدها و فشارها و خشونتهای رژیم فاشیستی را برجان می خرید و بارها مورد قهر و قساوت بانیان خفقان و سانسور قرار می گرفت.
با توجه به این که ده سال قبل نیز پدرم که از موثقین و معتمدین مراجع دینی بود و با بنیانگزار انقلاب منحوس در تضاد و تنافی قرار داشت و مخالف سرسخت اختلاط دین با دنیا بود در بیمارستان به طور نامحسوس و غیرقابل ردیابی به دست سربازان گمنام امام زمان به قتل رسید. بطور حتم مرگ برادرم در ادامه همان تراژدی بوده و تداوم جنایات حکام نامشروع با این زندانی هفت ساله است. مسئولین امنیتی و انتظامی جیره خوار، اجازه دفن او را در مقبره خانوادگی ندادند و در یک محل پرت و دور از انظار مدفون نمودند و اجازه حضور در مراسم های جاری او را به من ندادند، اکنون بار دیگر به دلسوزان میهن مصادره شده و غمخواران ملت سرنگون گشته و آفریدگار تحت اتهام دین فروشان رفته، وضعیت اسفناک خود را اعلام می دارم.
در محبسم، مورد تحریم دارو و درمان و وکیل قرار دارم و به پیری زودرس رسیده ام و اعضاء و جوارحم به نابودی رسیده و هر روز با توطئه ای از جانب وزارت اطلاعات روبرو می باشم، از جمله ورود افرادی از گروه فشار بعنوان زندانی و اعمال درگیری های فیزیکی با من و ایذای بدنی و روانی این اسیر ولایت مطلقه فقیه است که هر لحظه در انتظار مرگ می باشم. ناگفته نماند که مادر پیرم در آغاز ورودم به اوین در بند امنیتی دویست ونه مورد انواع شکنجه ها قرار گرفت و از ناحیه فوقانی و تحتانی به خون ریزی رسید و بعد از انتقال به چند بیمارستان کشته شد و آن هنگام نیز از برگزاری جلسات یادبودش ممانعت نمودند و اجازه دیدار با او را به من ندادند.
اینک در حادترین شرایط ممکن بار دیگر نفرت و انزجارم را از هیئت حاکمه زورگو و وطن سوز و خداستیز اعلان می دارم و برای مردم غریب و سیلی خورده ام آرزوی رهایی هر چه سریعتر از قیود مستبدان خون آشام را دارم. در چند ماه اخیر از سوی دادگاه ویژه اطلاعات که مسئول تفتیش عقاید مذهبیون مخالف دین حکومتی می باشد یاران و پیروانم مورد تهاجم و تعقیب و احضار قرار گرفته اند و به مبالغ سنگینی جریمه شده اند.
سید حسین کاظمینی بروجردی
ایران – تهران – اوین
دی ماه -1391
۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه
انتخاباتی که قرار است، طی آن نوکران خامنهای جابجا شوند: دور باطل؟
ناماش انتخابات است اما در حقیقت، انتصابیست
از سوی علی خامنهای! اینطور که امامان جمعه و ایادی دستگاه رهبری از تریبونهای
تبلیغاتی حکومت، راجع به رییس جمهور آینده جار میزنند، او یعنی همانی که قرار است
ناماش از صندوقها بیرون کشیده شود، باید نوکر بیاختیار رهبر باشد و این، موضوع
تازهای نیست. قبلتر نیز محمد خاتمی در اواخر دوران هشت ساله ریاست جمهوریاش، با
زبان دیگری به این نکته اشاره کرده بود
اما تجربه انتخابات سال ۸۸ و حوادث پس از آن نشان
داد که اگر شخص نامزد ریاست جمهوری چنین بنمایاند که قصد دارد، مستقل از رای و نظر
رهبری و ولی فقیه، کشور را اداره کند، دستگاه عریض و طویل بیت رهبری و نیروهای
امنیتی و انتظامیِ گوش به فرمان خامنهایها چنین اجازهای به او نخواهند داد و
برای حفظ صندلی قدرت رهبر - که با آمدن فردی نسبتا مستقل، پایههای آن به لرزه در
خواهد آمد - از کشتار و قتل عام مردم از یک سو و تحمیل بیسوادترین و ناکارآمدترین
افراد بر مسند دستگاههای اجرایی، قانونگذاری و قضایی، هیچ دریغ نخواهند کرد
آنطور که به نظر میرسد حکومت دوباره قصد دارد
برای گرم کردن تنور انتخابات با مکر و حیله مردم را به پای صندوقهای رای بکشاند.
از اپوزیسیونسازی در میان "خودی" های حکومتی تا زدن تشر به احمدینژاد توسط افراد
مختلف وابسته به نظام و احتمال به محاکمه کشاندن تنی چند از منفوران داخل حکومت، و
احتمال بخشش و آزادی تعدادی از محکومان سیاسی از ترفندهاییست که دستگاه امنیتی
کشور زیر نظارت رهبر و بیت او، بکار بسته یا بزودی بکار خواهد بست. صرفنطر از اینکه
چه کسی قرار است کاندید شود و یا از صندوقها سر برون آورد، مهم اینست که این پرسش
را دائم با خود زمزمه کنیم که آیا شرکت در هر انتخاباتی با ساختار فعلی حکومت (وجود
رهبری خودکامه، شورای نگهبان، دخالتهای نظامیان و ...) و با وجود پر بودن زندانها
از فعالان سیاسی، اجتماعی و دانشجویی و نیز نبود نظارت دستگاههای بینالمللی،
افتادن در دور باطل نیست؟
نوشته شده از آذرک
آیت الله موحدی کرمانی:مجلس، برگزاری مراسم چهارشنبه سوری را از کشور ریشه کن کند
آیت الله موحدی کرمانی،عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، از مجلس خواست برگزاری مراسم چهارشنبه سوری را از کشور ریشه کن کند.
به گزارش خبرگزاری مهر،آیت الله موحدی کرمانی، که امام جمعه موقت تهران نیز هست، در جلسه علنی روز چهارشنبه مجلس حاضر شد و در توصیه هایی به نمایندگان، مراسم چهارشنبه سوری را « خرافه» خواند و گفت:« بخاطر آثار و تبعات منفی برگزاری مراسم چهارشنبه سوری، نمایندگان نخبهٔ مجلس، برای ریشه کن کردن این معضل اقدام کنند».
ر۳۴ سال است آخوندها بر ایران حاکم شده اند و از روز نخست به جز نکبت و بدبختی و کثافت و تباهی برای کشور چیزی به ارمغان نیاورده اند. آن وقت یکی از همین ملایان مفتخور که می داند تاچهارشنبه سوری هست بساط مفتخوری اش ممکن است کساد شود می گوید چهارشنبه سوری باید ریشه کن شود. بهتر است به جای چهارشنبه سوری که سنتی ایرانی و ملی است و همه ایرانیان به آن وفادارند نسل آخوند و مفتخوری و روضه خوانی را ازکشور ریشه کن کنیم شاید ملت ایران به سعادت و خوشبختی دست پیدا کند.
چهارشنبه سوری یکی از کهن ترین جشن های مردمی ایران است که از دوران باستان تاکنون در پیشباز نوروزبرگزار می شود.
به گزارش خبرگزاری مهر،آیت الله موحدی کرمانی، که امام جمعه موقت تهران نیز هست، در جلسه علنی روز چهارشنبه مجلس حاضر شد و در توصیه هایی به نمایندگان، مراسم چهارشنبه سوری را « خرافه» خواند و گفت:« بخاطر آثار و تبعات منفی برگزاری مراسم چهارشنبه سوری، نمایندگان نخبهٔ مجلس، برای ریشه کن کردن این معضل اقدام کنند».
ر۳۴ سال است آخوندها بر ایران حاکم شده اند و از روز نخست به جز نکبت و بدبختی و کثافت و تباهی برای کشور چیزی به ارمغان نیاورده اند. آن وقت یکی از همین ملایان مفتخور که می داند تاچهارشنبه سوری هست بساط مفتخوری اش ممکن است کساد شود می گوید چهارشنبه سوری باید ریشه کن شود. بهتر است به جای چهارشنبه سوری که سنتی ایرانی و ملی است و همه ایرانیان به آن وفادارند نسل آخوند و مفتخوری و روضه خوانی را ازکشور ریشه کن کنیم شاید ملت ایران به سعادت و خوشبختی دست پیدا کند.
چهارشنبه سوری یکی از کهن ترین جشن های مردمی ایران است که از دوران باستان تاکنون در پیشباز نوروزبرگزار می شود.
۱۳۹۱ دی ۱۹, سهشنبه
۱۳۹۱ دی ۱۸, دوشنبه
شيرين عبادی خواستار بازديد مسئولان يونيسف از زندان های ايران شد
شيرين عبادی، فعال حقوق بشر و برنده جايزه نوبل صلح، در نامه ای به مدير اجرايی يونيسف، خواستار بازديد مسئولان اين نهاد وابسته به سازمان ملل ، از زندان های ايران شد.
به گزارش سايت کانون مدافعان حقوق بشر،خانم عبادی نامه خود را به نهاد بين المللی ناظر وضعيت کودکان جهان، با اشاره به چند کودک خردسالی که همراه با مادرانشان در زندان به سر می برند، نوشته است.
او از بی اعتنايی مسئولان ايرانی به تذکرهای مدافعان حقوق بشر درباره تاسيس مراکزی در کنار زندان ها برای نگهداری اطفال انتقاد کرد.
به گفته شيرين عبادی، دو تن از اين کودکان به علت شرايط نامساعد زندان سمنان،از جمله کمبود وسايل گرم کننده و عدم دسترسی به هوای آزاد به شدت بيمار و در بيمارستان بستری شده اند.
دو زندانی سیاسی کرد،در خطر اعدام قرار دارند
براساس یک گزارش ارسالی به اخبار روز، زانیارمرادی در روز ۴ ژانویه ۲۰۱٣ از زندان
رجایی شهر کرج نامهای به بیرون از زندان فرستاده و به خطر اعدام قریبالوقوع خود و
پسر عمویش لقمان مرادی توسط رژیم ایران اشاره کرده است.
در نامه زانیار که برای افکار عمومی جهان بویژه جوانان فرستاده, آمده است:
«من اسمم زانیار مرادی است. الان از سلول مرگی در آن سوی دنیا در شهر کرج در کشور ایران نشسته و می خواهم با شما جوانان در اروپا و امریکا٬ با شما جوانان همسن و سال خودم در ژاپن و استرالیا و فرانسه و افریقا و در همه جای دنیا حرف بزنم. نگذارید مرا اعدام کنند! آیا دنیا آنقدر بیرحم است که این صحنه را تماشا کند که من و پسر عمویم در خیابان اعدام شویم و چیزی نگوید و کاری نکند؟
میدانم که این ترس من و این درخواستم از طریق امکانات اینترنتی به گوش شما میرسد. پس فقط چند دقیقه صبر کنید٬ چند ثانیه وقت بگذارید و از من بشنوید که چقدر سخت است در بیست و یک سالگی با مرگ مواجه شدن٬ با کابوس مرگ زندگی کردن و هر لحظه از صدای پای زندانبانان ترسیدن و بر خود لرزیدن!»
زانیار مرادی ضمن اشاره به شکنجههای طاقتفرسا در زندان و اعترافگیری به زور و تهدید, میگوید: «ما سه سال است که زندانی شده ایم. من زانیار مرادی و هم پرونده ای من لقمان مرادی٬ ۹ ماه را زیر شکنجه بودیم. ما را چنان کتک میزدند که دیگر توان راه رفتن نداشتیم و همین امروز نیز کمرم بشدت درد میکند و دو مهره کمرم شکستگی دارد. به ما گفتند اگر حرفهایی که آنها میخواهند را نزنیم٬ به ما تجاوز میکنند و ما نامه هایی را که آنها آوردند امضا کردیم. و اکنون در یک قدمی مرگ با طناب دار در خیابانی در تهران و یا مریوان شهر محل تولدمان ایستاده ایم. این روزها شنیدم که دارند مقدمات اجرای حکم اعدام ما را فراهم میکنند و چهار روز است که حالم خوب نیست٬ شب ها خوابم نمیبرد و فکر کردم شاید با این نامه بتوانم بخودم کمک کنم.
نگذارید ما را اعدام کنند. به هر طریقی که میتوانید٬ سعی کنید از ابتکارات جوانانه استفاده کنید و کاری کنید که حکومت اسلامی ایران ببیند که ما تنها نیستیم و دنیا به این حکم ظالمانه اعتراض دارد. صدای اعتراض شما و هر حرکت و اعتراضی که بکنید به گوش ما فورا میرسد. منتظر شنیدن اخبار اعتراضات شما همسن و سالهای خودم هستم.»
در نامه زانیار که برای افکار عمومی جهان بویژه جوانان فرستاده, آمده است:
«من اسمم زانیار مرادی است. الان از سلول مرگی در آن سوی دنیا در شهر کرج در کشور ایران نشسته و می خواهم با شما جوانان در اروپا و امریکا٬ با شما جوانان همسن و سال خودم در ژاپن و استرالیا و فرانسه و افریقا و در همه جای دنیا حرف بزنم. نگذارید مرا اعدام کنند! آیا دنیا آنقدر بیرحم است که این صحنه را تماشا کند که من و پسر عمویم در خیابان اعدام شویم و چیزی نگوید و کاری نکند؟
میدانم که این ترس من و این درخواستم از طریق امکانات اینترنتی به گوش شما میرسد. پس فقط چند دقیقه صبر کنید٬ چند ثانیه وقت بگذارید و از من بشنوید که چقدر سخت است در بیست و یک سالگی با مرگ مواجه شدن٬ با کابوس مرگ زندگی کردن و هر لحظه از صدای پای زندانبانان ترسیدن و بر خود لرزیدن!»
زانیار مرادی ضمن اشاره به شکنجههای طاقتفرسا در زندان و اعترافگیری به زور و تهدید, میگوید: «ما سه سال است که زندانی شده ایم. من زانیار مرادی و هم پرونده ای من لقمان مرادی٬ ۹ ماه را زیر شکنجه بودیم. ما را چنان کتک میزدند که دیگر توان راه رفتن نداشتیم و همین امروز نیز کمرم بشدت درد میکند و دو مهره کمرم شکستگی دارد. به ما گفتند اگر حرفهایی که آنها میخواهند را نزنیم٬ به ما تجاوز میکنند و ما نامه هایی را که آنها آوردند امضا کردیم. و اکنون در یک قدمی مرگ با طناب دار در خیابانی در تهران و یا مریوان شهر محل تولدمان ایستاده ایم. این روزها شنیدم که دارند مقدمات اجرای حکم اعدام ما را فراهم میکنند و چهار روز است که حالم خوب نیست٬ شب ها خوابم نمیبرد و فکر کردم شاید با این نامه بتوانم بخودم کمک کنم.
نگذارید ما را اعدام کنند. به هر طریقی که میتوانید٬ سعی کنید از ابتکارات جوانانه استفاده کنید و کاری کنید که حکومت اسلامی ایران ببیند که ما تنها نیستیم و دنیا به این حکم ظالمانه اعتراض دارد. صدای اعتراض شما و هر حرکت و اعتراضی که بکنید به گوش ما فورا میرسد. منتظر شنیدن اخبار اعتراضات شما همسن و سالهای خودم هستم.»
۱۳۹۱ دی ۱۲, سهشنبه
بررسی قانون اساسی مافیایی ایران
اصل
142 قانون اساسی ایران
اصل
يكصد و چهل و دوم قانون اساسی ایران عنوان میدارد که :
«
دارايي رهبر ، رييس جمهور ، معاونان رييس جمهور ، وزيران و همسر و فرزندان آنان
قبل و بعد از خدمت ، توسط رييس قوه قضاييه رسيدگي مي شود كه بر خلاف حق ، افزايش
نيافته باشد. »
این
اصل از قانون اساسی در نگاه اول یک اصل مترقی و هماهنگ با مبانی فکری دموکراسی است
. در حقیقت از نقطه های پایه ای نظام دموکراتیک اصل نظارت بر کار مسئولان اداره
کننده مملکت و مسئولیت سیاسی ، قانون و یا مالی و ... مقامات حکومتی است .
اما
با اندکی دقت متوجه میشویم که اصل دارای
ایراداتی است که در حقیقت اجرای آن را ناممکن نموده و در حقیقت میتوان گفت اصل 142
قانون اساسی به دلایل زیر از اصول متروک و غیر قابل اجرا میباشد :
اول
اینکه در متن اصل آمده است که دارایی مسئولان « قبل و بعد » از خدمت مورد بررسی
قرار میگیرد و این در حالی است که با توجه به مادام العمر بودن رهبری در ایران و
عدم امکان پایان دادن به خدمت او جز در مواردی استثنایی مانند عزل بحث بررسی دارایی و اموال رهبر بعد از خدمت منتفی است .
دوم
اینکه اگر منظور از عبارت بعد از خدمت در مورد رهبری زمان پس از فوت او باشد دیگر
برای شخص متوفی مسئولیتی قابل تصور نیست تا بتوان او را مورد مواخذه قرار داد زیرا
از نظر حقوقی شخصی که فوت میکند دارای هیچ نوع مسئولیتی نیست .
نکته
سوم اینکه نظارت و بررسی اموال رهبر بر عهده مقامی گذاشته شده است که منصوب خود
رهبر است یعنی نظارت بر اموال رهبر وظیفه رییس قوه قضاییه ای است که خود منصوب
رهبر است و توسط رهبر عزل هم میشود یعنی مقامی زیردست که نصب و عزلش در دست رهبر
است باید اموال و دارای رهبر را محاسبه کند و این یک دور منطقی است و اساساً در
علم حقوق و فلسفه دور غیر ممکن و باطل است .
نکته
چهارم اینکه در این اصل از قانون اساسی هیچ نوع ضمانت اجرایی در نظر گرفته نشده
است که بر فرض وجود رهبر و محاسبه اموال او و افزایش اموال و دارایی او بر خلاف حق
چه مجازات و مسئولیتی متوجه او میباشد . در متن قانون اساسی هیچ نوع ضمانت اجرایی
در نظر گرفته نشده است و در پایان اصل هم به قانون عادی اجازه تعیین مجازات را
نداده است زیرا اصولاً قانون عادی حق ورود به حوزه هایی مانند رهبری را قانوناً
ندارد .
نکته
پنجم اینکه با فرض وجود رهبر و اثبات افزایش اموال و دارایی او بر خلاف با توجه به
اینکه اثبات افزایش بلا حق اموال رهبر باعث زوال صفت عدالت که از صفات مهم
برای انتخاب رهبر است و عدم آن باعث عزل
رهبر میشود آیا میتوان گفت از تاریخ افزایش بلاحق اموال و دارایی رهبر او عزل شده
است و فرامین و دستورات او به علت زوال سمتش از ان تاریخ به بعد بی اعتبار و باطل
است ؟ به عبارت دیگر تأثیر کشف افزایش بر خلاف حق دارایی رهبر از زمان کشف تخلف
اوست یا از زمان انجام تخلف.
نکته ششم این است که
عبارت « بر خلاف حق » در متن اصل 142 یک عبارت بسیار گنگ و کلی و پیچیده است به
این صورت که منظور از حق قانون است یا مباحث شرعی و فقهی و مرجع تشخیص حق یا ناحق
بودن افزایش
دارایی
مجتهدین هستند که رأس آنها باز هم رهبر به عنوان ولی فقیه قرار دارد یا نمایندگان
مجلس و دامنه تشخیص این حق و ناحق بودن تا کجاست.
هفتم
اینکه رهبری در ایران یک نهاد است نه شخص و نهاد دارای فعالیتهای سازمانی منظم و
گسترده ای است که غالباً جنبه اقتصادی هم دارد و این نهاد نهادهای اقتصادی عظیم و
متعددی را به صورت مستقیم و غیر مستقیم اداره میکند پس از یک طرف افزایش بسیار
زیاد دارایی نهاد رهبر و نه خود شخص رهبر امری اجتناب ناپذیر است و از طرف دیگر با
توجه به اینکه رهبر تمامی اقتدار و تصمیم گیری نهاد رهبری را به صورت مادام العمر
بر عهده دارد پس تفکیک دارایی نهاد رهبری از شخص رهبر هم امکان پذیر نیست .
اشتراک در:
پستها (Atom)